دلداده بی معشوق

دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ، ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره...

دلداده بی معشوق

دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ، ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره...

شبیه تو ... شبیه زندگی - داستان عاشقانه

**  این داستانو من خودم خیلی دوست دارم:**  

شبیه تو ... شبیه زندگی 

 مرد و زن جوانی سوار بر مو تور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتندزن جوان: یواش تر برو, من می ترسممرد جوان: نه, اینجوری خیلی بهترهزن جوان: خواهش میکنم, من خیلی می ترسممرد جوان: خوب, اما اول باید بگی که دوستم داریزن جوان: دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونیمرد جوان: منو محکم بگیرزن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بریمرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری
آخه نمیتونم راحت برونم. اذیتم میکنههمه چیز سیاه شدروز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با یک خودرو حادثه آفرید در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد, یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشتمرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بودپس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت

و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند
دمی می آید و بازدمی میرود
اما زندگی غیر از این است
و ارزش آن در لحظاتی تجلی می آبد
که نفس آدمی را می برد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد