دلداده بی معشوق

دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ، ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره...

دلداده بی معشوق

دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ، ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره...

تنها امید زندگی اش انتظار توست

امشب دلم گرفته و در انحصار توست

پرواز آخرین غزلم در مدار توست



من دارم از تمام جهان دست می کشم

اما دلم هنوز کمی بی قرار توست



آبادی همیشه ازان کلاغ ها

گاهی به فکر دیدن فصل بهار توست



مثل هوای درهم یک اتفاق بد

یک تک درخت خسته که بی برگ و بار توست



محتاج لطف یک تبر مست می شود

تا بشکند هرآنچه که بی اعتبار توست



در یاد داشته باش کسی تا ابد هنوز

تنها امید زندگی اش انتظار توست

اگه بگم...

اگه بگم قول می دم تا همیشه باهات باشم...

اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم...

اگه بگم تو آسمون عشق من فقط تویی...

اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی...

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم...

اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم...

اگه بگم ماه منی٬ هر نفس راه منی...

اگه بگم بال منی٬ لحظه ی پرواز منی...

میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال...

میشی برام باغبون میوه های تشنه و کال...

میشی برام ماه شبای بی سحر...

میشی برام ستاره ی راه سفر...

ولی بدون هر جا باشی یا نباشی...

مال منی.... 

پرنده ی من...

inamorata_yalda_6434534 
پرنده ی من

چه زیباست پروازت،

وقتی به شوق زندگی بر فراز آسمان دل پر می کشی.

و چه زیباست آوازت،

وقتی برای دلبری من احساس را فریاد می کشی.

دلم از خیال با تو بودن دیوانه شده،

پس برایش قفسی ساخته ام،

تا همیشه و هر حال کنارم باشد.

دوستت دارم و تاوان آن هر چه باشد،باشد...

inamorata_yalda_45365 
یکبار خواب دیدن تو،به تمام عمر می ارزد

پس نگو!

نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست

قبول ندارم!

گرچه به ظاهر جسم خسته است،

ولی دل دریایی است...

تاب و توانش بیش از اینهاست

دوستت دارم

و تاوان آن هر چه باشد،باشد

دوستت خواهم داشت، بیش از دیروز

باکی ندارم از هیچ کس و هر کس

که تو را دارم عزیز!!

دریای من...

inamorata_yalda_645343 
چشمان تو دریاست ،

و من ماهی مانده در ساحلم

دریای من!

مرا لبریز کن از دریای نگاهت

که پرنده ی مرگ 

مرا در چشمان خود دیده است...




زندگی آن لحظه ایست ...

 inamorata_yalda_4353

نازنین من!

زندگی آن نیست که تو می پنداریش

زندگی آن لحظه ایست 

که دل من ابری میشود

و چشمان من 

به شفق می نشینند

زندگی آن لحظه ایست 

که تو 

مرا نگاه میکنی

و من معنا میشوم 

سکوت میکنم

و لبریز از صدای تو میشوم

زندگی آن لحظه ایست

که تو 

می خندی 

من تهی از دلیل می شوم

و همه تو می شوم

کاش میدانستم به چه می اندیشی؟

 inamorata_yalda_8675
به چه می اندیشی؟

به زمین یا به زمان؟

به نگاهم که در آن ... هاله ی غم

چو پرستوی سیاهی ز کران تا به کران

بال گسترده در این دشت سکوت

به چه می اندیشی؟

به هم آغوشی من با غمها

یا به این رشته ی مرواریدی

که ز چشمم ریزد؟

به چه می اندیشی؟

کاش میدانستم

به چه می اندیشی؟

که نگاه تو چنین سر و صقیل به سراپای وجودم دلسرد

خنده ات از سر زور

و کلامت همه با فکر دلم بیگانه

به چه می اندیشی؟

از تمنای دلم بی خبری؟

من و احساس دلم دشمن سختت هستیم؟

یا تقاصیست که باید به دلت پس بدهم

بابت عاشق شدنم؟


آهنگ زندگی...

inamorata_yalda_888 
آوای تو در گوش من آهنگ زندگی

سیمای تو درچشم من جلوه روشنگری

 باز شود چهره ام صبح سحر دیدنت 

یاد تو در خاطرم خاطره دل خوشی 

هر چه کنم در رهت نیست تو را قابلی

مهر تو در نزد من مایه دل بستگی

 ای گل من مونسم جان به فدای تو باد

خلق تو در زندگی مایه سر زندگی

 ای همه آرامشم ای همه آسایشم

شوق حضور تو شد باعث دلدادگی

 چهره آرام تو گرمی دستان تو

حالت چشمان تو علت آسودگی

دوست داشتن...

 
 inamorata_yalda_867
مثل آن است که شاهرگ احساسم را زده باشی …

بند نمی آید..

دوست داشتن ات ..


به سراغ من اگر می آیید ...

به سراغ من اگر می آیید 
پشت هیچستانم 
پشت هیچستان جایی است 
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی است
 که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک 
روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح 
به سرتپه معراج شقایق رفتند 
 پشت هیچستان چتر خواهش باز است 
 تا نسیم عطشی در بن برگی بدود 
زنگ باران به صدا می اید 
آدم اینجا تنهاست 
و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است 
به سراغ من اگرمی ایید 
 
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد 
چینی نازک تنهایی من 

سهراب سپهری




لبت صریح ترین آیه ی شکوفائی ست

لبت صریح ترین آیه ی شکوفائی ست 

و چشمهایت شعر سیاه گویائی ست

چه چیز داری باخویشتن که دیدارت 

چو قله های مه آلود محو و رویائی ست 

چگونه وصف کنم هیبت نجیب تو را 

که در کمال ظرافت کمال ِ والا ئی ست

تو از معابد مشرق زمین عظیم تری 

کنون شکوه تو و بهت من تماشائی ست 

در آسمانه ی در یای دیدگان تو شرم 

شکوهمند تر از مر غکان در یائی ست 

شمیم وحشی گیسوی کولیت نازم 

که خوابناک تر از عطر های صحرائی ست 

مجال بوسه به لب های خویشتن بدهیم 

که این بلیغ ترین مبحث شناسائی ست 

پناه غربت غمناک دستهائی باش 

که دردناک ترین ساقه های تنهائی ست

حسین منزوی

یک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار...

یک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار 
شعری برای بختک ، شعری برای آوار 
تا این غبار می مرد ، یک بار تا همیشه 
باید که می نوشتم ، شعری برای رگبار 
این شهر واره زنده است ،‌اما بر آن مسلط 
روحی شبیه چیزی ،‌ چیزی شبیه مردار 
چیزی شبیه لعنت ،‌ چیزی شبیه نفرین 
چیزی شبیه نکبت ،‌ چیزی شبیه ادبار 
در بین خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است 
گمراهه های باطل ،‌بن بست های انکار 
تا مرز بی نهایت ، تصویر خستگی را 
تکرار می کنند این ،‌ آیینه های بیمار 
عشقت هوای تازه است ، در این قفس که دارد 
هر دفعه بوی تعلیق ، هر لحظه رنگ تکرار
از عشق اگر نگیرم ،‌ جان دوباره ،‌من نیز 
حل می شوم در اینان این جرم های بیزار 
بوی تو دارد این باد ،‌وز هفت برج و بارو 
خواهد گذشت تا من ، همچون نسیم عیار 

 حسین منزوی

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ...

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ...

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم ،

چه خواهد ساخت ؟

ولی بسیار مشتاقم ...

که از خاک گلویم سوتکی سازد .

گلویم سوتکی باشد ،

 بدست کودکی کستاخ  و بازیگوش .

 و او یکریز و پی در پی ،

 دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد .

 و خواب خفتگان را آشفته تر سازد .

 بدین سان بشکند در من ،

سکوت مرگبارم را .


دکتر علی شریعتی  


بگذار سپیده سر زند

 
بگذار سپیده سر زند 

چه باک که من بمیرم و شبنم فروخشکد 

و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد . 

و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری بازگردد . 

و راه کهکشان بسته شود ... 

بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد . 

نزدیک تر به خدا 

من باید فرود آیم 

نباید بنشینم 

سال هاست ازآن لحظه که پربر اندامم رویید 

واز آشیان از بام خانه پرواز کردم 

همچنان می پرم . هرگز ننشسته ام 

و دیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهرها 

و بامهای کوتاه خانه ها بر نگرداندم 

چشم به زمین ندوختم 

پروازی رو به آسمان 

در راه افلاک 

و هر لحظه دورتر و بالاتر  از زمین 

و هر لحظه نزدیک تر به خدا!

آرزو

inamorata_yalda_2545

 
کاش می شد که پریشان تو باشم
یا نباشم یا از آن تو باشم
تو چنان ابر طربناک بباری
من همه تشنه ی باران تو باشم
در افقهای تماشای نگاهت
سبزی باغ و بهاران تو باشم
تا در آیی و گلی را بگزینی
من همان غنچه ی خندان تو باشم
چون که فردا شد و خورشید کدر شد
من هم از جمله شهیدان تو باشم
تا نفس هست و قفس هست، الهی
من شوریده غزل خوان تو باشم
 
سلمان هراتی

مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چقدر است ..؟!

inamorata_yalda867 

 هر لحظه حرفی در ما زاده می شود


هر لحظه دردی سر بر می دارد


و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می کند


این ها بر سینه می ریزند و راه فراری نمی یابند


مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چقدر است ..؟!
 
 

 دکتر علی شریعتی 

برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "

 

inamorata_yalda_654

 
من آن اندوه سرشارم که روزی شعله زد آهم

و لرزید آسمان از ناله های گاه و بیگاهم


مرا در آتش عشقت چنان پروانه سوزاندی

ولی صد سال دیگر هم " من از یادت نمی کاهم "


اگر قصد سفر داری نمی گویم نرو اما ...

جهان را بی نگاه تو نمی خواهم نمی خواهم


تو می دانی که چشمانت تمام هستی من بود

گرفتی هستیم را پس نگو از رنجت آگاهم


تویی آماده رفتن و من تنهاتر از هر شب

برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "




گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟

inamorata_yalda_34 

 

گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟

چشم غمگینش به رویم خیره ماند

قطره قطره اشکش از مژگان چکید

لرزه افتادش به گیسوی بلند

زیر لب غمناک خواند

ناله زنجیرها بر دست من

گفتمش:

آن گه که از هم بگسلد

خنده تلخی به لب آمدو گفت:

آرزویی دلکش است اما دریغ

بخت شورم ره بر این امید بست

و آن طلایی زورق خورشید را

صخره های ساحل مغرب شکست

من به خود لرزیدم از دردی که تلخ

دردل من با دل او می گریست

گفتمش:

بنگر در این دریای کور

چشم هر اختر چراغ زورقی است

سر به سوی آسمان برداشت گفت:

چشم هر اختر چراغ زورقی است

لیکن این شب نیز دریایی است ژرف

ای دریغا شب روان کز نیمه راه

میکشد افسون شب در خوابشان

گفتمش:

فانوس ماه

میدهد از چشم بیداری نشان

گفت:

اما در شبی این گونه گنگ

هیچ آوایی نمی آید به گوش

گفتمش:

اما دل من می تپد

گوش کن اینک صدای پای اوست

گفت:

ای افسوس در این دام مرگ

باز صید تازه ای را می برند

این صدای پای اوست

گریه ای افتاد در من بی امان

در میان اشکها پرسیدمش :

خوش ترین لبخند چیست ؟

شعله ای در چشم تاریکش شکفت

جوش خون در گونه اش آتش فشاند

گفت:

لبخندی که عشق سربلند

وقت مردن بر لب مردان نشاند

من زجا بر خاستم

بوسیدمش

هوشنگ ابتهاج

تنگ بلور...

 

inamorata_yalda_33

 

دل من تنگ بلوریست که یک ماهی قرمز دارد


یک تلنگر که به این تنگ بلورین بخورد


می شکند


آبش از پنجره ی چشمانم می ریزد


ماهی سینه ی من می میرد!


تو که می زنی مکرر به دل نازک من


ماهی ام را دریاب!


دوست داری که چو تنگی باشم


تهی از ماهی و آب؟ ...


یاسمینا عالم زاده

نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...

 

inamorata_yalda_31

برای دوست داشتنت،
محتاج دیدنت نیستم؛
اگر چه نگاهت آرامم می‌کند.
محتاج سخن گفتن با تو نیستم؛
اگر چه صدایت دلم را می‌لرزاند.
محتاج شانه به شانه‌ات بودن نیستم،
اگرچه برای تکیه کردن، شانه‌ات
محکم‌ترین و قابل اطمینان‌ترین است.
دوست دارم
نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم ... به تو تکیه کنم.
دوست دارم بدانی حتی اگر کنارم نباشی
باز هم نگاهت می‌کنم
صدایت را می‌شنوم
به تو تکیه می‌کنم.
همیشه با منی و همیشه با تو هستم هر جا که باشی

روز و شب فکر توام ...

خدایا از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار

نگاهی ، یادی ، تصویری ، خاطره ای ، برای آن هنگام که

فراموش خواهیم کرد که روزی چقدر عاشق بودیم . . .

 

inamorata_yalda_300 

 

روز و شب فکر توام ، در خواب میبینم تو را  

خواب شب پوج است ، من بیدار میخواهم تو را. .

اگر من بروم...

باد، طوفان، باران
   

           پیر، نوزاد، جوان
 

همه رفتند و کسی هیچ نگفت
 

پس اگر من بروم 
     

          چه کسی خواهد گفت
              

                        که فلانی هم رفت

inamorata_yalda_299

خدایا...

الهی...

گر چه گنه کارم    

                           جز تو کسی ندارم    

                                         به دیگری مسپارم !!

  

inamorata_yalda_29

رسم دوست داشتن

 inamorata_yalda_28

اگر بگوییم حب خدا محبت های دیگر را از بین می برد درست است.

اما درست تر آن است:

که محبت های دیگر در سایه ی حب خدا جان می گیرند و روح پیدا می کنند.

و انسان

سراسر رحمت و محبت می شود

و فاش بگویم

هیچ کس جز آنکه دل به خدا سپرده است

رسم دوست داشتن نمی داند.

 

 شهید آوینی

بگذار...

 

inamorata_yalda_28

 

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده سر در کمند را

 

بگذار سر به سینه من تا بگویمت

اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

 

دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

 

تو آسمان آبی آرام و روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

 

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب

بیمار خنده های توام بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب

 

                             فریدون مشیری

درد بی درمان عشق

inamorata_yalda_27 

درمانی نداره. فکر می کنی دیگه از دست رفتی. سرت رو فرو می کنی

توی بالشت و به خودت میگی دیگه بهش فکر نمی کنم. هر چی که سرت

رو محکم تر توی بالش فرو می کنی بیشتر بهش فکر می کنی. مگه میشه

 فکر نکنی؟

فکر می کنی الان کجاست؟داره چی کار می کنه. فکر میکنی اونم به تو

 فکر می کنه؟با خودت میگی شاید همه اینها توهم تو بوده و شاید الکی داری

انقدر بهش فکر می کنی.

با خودت میگی دیگه بهش فکر نمی کنی. ولی نمیشه. وقتی بهش فکر

می کنی دلت هری می ریزه پایین. اولش همیشه اینطوری شروع میشه.

 نفست بند میاد، الکی لبخند می زنی و همش تو یه دنیای دیگه سیر می کنی.

خودتو گول می زنی چون به محض اینکه بهت زنگ بزنه و صداشو بشنوی یا

ببینیش همه اون قول هایی که به خودت داده بودی یادت میره.

یادت میره که سرت رو توی بالش فرو کرده بودی و فشار میدادی که

یادت بره عاشق شدی.
درمان نداره این لامصب. اگه درمان داشت تا حالا ده دفعه تو

درمان شده بودی
اسمشو تکرار می کنی، صد دفعه؛ هزار دفعه. انگار که می ترسی

اسمش یادت بره، انگار که می ترسی از دستش بدی.

هر کی نگاش می کنه، نفست بند میاد، قلبت درد می گیره. آخه لامصب درمان نداره.


دلت می خواد تنها باشی. دلت می خواد هیچ کس دور و ورت نباشه

تا تو با خیال راحت بهش فکر کنی.

بد دردیه . خیلی بد دردیه چون هیچ درمانی نداره. ولی دوست داری دردشو .

با تک تک سلول هات حس می کنی دردشو و لبخند می زنی. هر چقدر

 هم سرت رو تو بالش فرو کنی فایده نداره.