دلداده بی معشوق

دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ، ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره...

دلداده بی معشوق

دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ، ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره...

با من از عشق بگو...

 

با من از عشق بگو ای همه در من جاری

با من از گستره آبی دریای جنوب

از صدای نفس باد بگو

با من از عشق بگو

تکرار کن

زمزمه کافی نیست

فریاد کن

تو به من عشق بیاموز

مرا پیدا کن

من به یک جرعه از جا م لبت محتاجم

تومرا سیراب کن

چشمه و رود برایم آشناست

با من از عشق بگو،تو بسیار بگو

و مرا در تپش قلب خودت جای بده

چشم تو دریائیست

که بدان عسل میریزد

من به یک جرعه این بحر عسل محتاجم

تو مرا جاری کن

و به من یاد بده

که جه فصلیست بهار

و چرا مهربانی آبیست

تو بگو عشق کجا میروید

و من آنگا ه به تو

هدیه ای خواهم داد

که به آن گوهر عشق می گویند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد