یه هوای سرد نمناک، یه خیابون توی یک پارک
یه فضای سبز غمگین،یه عالم درخت تنها
روی نیمکت چوبی،یه طرف من یه طرف تو
آخرین تابلو عشقو این طوری کشیدم اما
هنوزم تو خاطر من اشک چشمای تو جاریست
هنوزم بعد هزار سال روی اون نیمکت چوبی
جای چشمای تو خالیست
یادمه توی نگاهت التماس عشقو دیدم
با همین دستای کافر اشکو از چشات می چیدم
تو پر از خواهش موندن، من پر از شهوت رفتن
تو می خواستی که بمونی ، اما منتو فکر رفتن
هنوز یادمه چشمات توی آخرین نگاهت
آخرین باری که گفتی میری اما من می خوامت
آره اون روز توی اون پارک ، آخرین تابلو عشقو
با تو نقاشی کشیدم
جای صحنه رفتن، عکس چشماتو کشیدم
حالا چشمات تو اتاقم انتقامتو میگیره
به جای اشکای اون روز هر روز اشکامو میبینه