دلم می گوید بس است ! دیگر بس است .....
در انتظار مهربانی اش ماندن، انتظار عاشق شدنش ،
تا کی در انتظار یک کلام ماندن ((دوستت دارم ))!!!
مگر سخت است ،آخر چقدر سنگین است ؟!
وزنش را می گویم که به زبانت نمی چرخه ؟!
بس است ....دیوانه شدن بس،حال مثل او شدن ،مگر سخت است !؟
مثل او باش سنگ ...بی عاطفه ...سخت !!
دیگر دلهره داشتن یا نداشتن اش ،
خواستن یا نخواستن اش ،آمدنش بس است !!
کوله بار انتظار روی دوشم سنگینی می کند .
تلخی ها، ناکامی ها ،یادها ،خاطره ها ، بس است !!
می خواهد تمام شود ؟! رفتنت را حس کردم ،
رد پای مانده بر احساسم :آرزو هایم
عاشقت بودم .....باورت شد .....
قسم خوردم و باز هم ،رفتی و من یاد گرفتم تلخ باشم مثل زهر
زندگی ام پرشده بود از هراس با دلهره ثانیه می گذراندم ،
دلواپسی ودقیقه های انتظار ....
گاه زندگی چقدر تلخ می شود .
حال می خواهم تمام شود کاش اصلا نشود .
عشق یعنی خرد شدن ،در خورد شکستن ،
حقارت ....... من عاشقم پس بس است !!
دلهره نبودنت ترس تنها ماندنم ،کم آوردم ؟!
منتظر این لحظه ای که گویم ... کم آوردم !
دلم هنوز برایت می تپد ، ولی رفتی ....کم آوردی
کاش لحظه اوج گرفتن آرزوهایت خاکستر بر باد
رفته آرزو های مرا هم می دیدی
می خواهم تمام شود ...... بس است دیگر
من آمدم ،تو نیامدی
من خواستم و نخواستی
من بودم و تو هیچ وقت نبودی !!!!