دلداده بی معشوق

دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ، ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره...

دلداده بی معشوق

دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ، ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره...

قصه رفتن سرودی...

 inamorata144

در شبی غمگین تر از من قصه رفتن سرودی


تا که چشمم را گشودم از کنارم رفته بودی
ای دریغا دل سپردن به عشق تو بیهوده بود
وعده ها و خنده های تو به نیرنگ آلوده بود
ای زخاطر برده عشق آتشینم
رفتی اما من فراموشت نکردم
چلچراغ روشن بیگانه بودی
سوختم و بیهوده خاموشت نکردم
رفتی و اما قلب من راضی نشد
بر تو و بر عشق خود نفرین کنم
بی تو شاید بعد از این افسانه ها
ترک عشق و این غم دیرین کنم
چلچراغ روشن بیگانه بودی
سوختم و بیهوده خاموشت نکردم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد